… Entering the car- this mobile private space, part of our nonmetaphoric but literal utopia, - I don know the model, it’s the space we take everywhere…
Trying not to enter and bedevil others’ realms… syncopated rhythm of the city… the conventional intellectuality!
Holding hands tightly, singing song, getting closer, passing the scenes in tandem, paying no attention, omitting the unwanted ones…
Skipping from Farsi to English to French, using the mixture of these languages, adding silence where these can’t define the best…
Turning up the music…
Just thinking how contrary could a ‘spiral’ be; see it from different dimensions, 1,2,3,4…
Driving and walking on the thoroughfare, simply getting closer baby…
Sunday, August 26, 2007
گاه از روستای کوچکمان نگاهی به بيرون مياندازم...
کجاست که خيابانها، مغازهها، ماشينها، ساختمانها، پنجرهها، واژهها، ... و آدمکان ترس و خستگي را به شهر تزريق ميکنند...ر
برخورد نفرت انگيز واژهها, يافتن راههاي جديد براي فرار از خود است... ت
بوی بد مردمکان نه فقط در ماه رمضان
بوی گند ترياک از تمام مغازهها
بوی طبقات مختلف و طبقاتي که حتي ديده نميشوند
حتي وقتي بوها را حذف ميکني هنوز هم بوي گندي از تصاوير به مشام ميرسد
سکوت که برايم از زيباترين آواهاست, گاه در اين شهر صداي گوشخراشي به خود ميگيرد
صداي خنده که هميشه در خانهمان جاريست, اينجا چه ريتم منزجر کنندهاي دارد و گاه, اشکم را در ميآورد
اينجا مردم بهانههايي براي دليل ازدواجشان تهيه ميکنند و ديگر شاد نيستند
ترس در همه جا جاريست و مردم با آن لاس ميزنند
اااعوجاج صداها به هيچ صدايي معنا نميدهد
گويي در اين شلوغي هيچ صدايي به گوش نميرسد
هي رفيق اينجا ايران است...ت
کجاست که خيابانها، مغازهها، ماشينها، ساختمانها، پنجرهها، واژهها، ... و آدمکان ترس و خستگي را به شهر تزريق ميکنند...ر
برخورد نفرت انگيز واژهها, يافتن راههاي جديد براي فرار از خود است... ت
بوی بد مردمکان نه فقط در ماه رمضان
بوی گند ترياک از تمام مغازهها
بوی طبقات مختلف و طبقاتي که حتي ديده نميشوند
حتي وقتي بوها را حذف ميکني هنوز هم بوي گندي از تصاوير به مشام ميرسد
سکوت که برايم از زيباترين آواهاست, گاه در اين شهر صداي گوشخراشي به خود ميگيرد
صداي خنده که هميشه در خانهمان جاريست, اينجا چه ريتم منزجر کنندهاي دارد و گاه, اشکم را در ميآورد
اينجا مردم بهانههايي براي دليل ازدواجشان تهيه ميکنند و ديگر شاد نيستند
ترس در همه جا جاريست و مردم با آن لاس ميزنند
اااعوجاج صداها به هيچ صدايي معنا نميدهد
گويي در اين شلوغي هيچ صدايي به گوش نميرسد
هي رفيق اينجا ايران است...ت
... تو باز ميآيي و پنجرة رو به شهر بسته ميشود
به روستاي خود باز ميگرديم, و والس عظيممان...ن
Subscribe to:
Posts (Atom)