Friday, August 5, 2011

می‌خواستم پا کامپیوتر بمونم نشد، میدونستم پاشم گریه می‌کنم. درش رو بستم اومدم پیشش گفتم می‌شه بغلت گریه کنم، بغلم کرد مسلّماً. گفتم خودخواهم؟ گف کی نیس. گفتم نکنه همه چی رو واسه خودخواهی‌م میخوام. گف این چیز بدی نیس، بد به حال اونایی که نمی‌خوای... بعد مدتها دیدم داره گریه می‌کنه، مهم نیس چشمای خودم چقد خیس باشه، اشکای اینو نمی‌تونم ببینم، مُردم. گفت دیوونه من عاشقتم. می‌بینم تقلاشو برای خوشحال کردنم، می‌بینم همه خوبیاشو، یک ثانیه بدون اون می‌میرم، نزدیک‌ترین و راحت‌ترینه به جزءجزء وجودم، انگار یه چیزی کمه. عشق برام توهّمه، شیرین‌ترین توهم دنیا، توهمی که میخوای دچارش باشی، انگار این اوهام کم شده، برای جفتمون، واقعی‌تر شدیم، سختیهای زندگی به واقعیت نزدیکمون کردن و این داره منو می‌کشه، چسبیدم بش جنین‌وار، اشکم میریخت و چشامو بستم

 رسیدم به ترنج، زدم بش گفتم عر زدن اینه، جفتی گفتیم عــــاخ، شایدم اون فقط گف آخ. کنار هم ورزش می‌کنیم. باشگاه خودمون که می‌رفتیم اوّلاش سعی می‌کردیم یه کانال رو نیگا کنیم بعد بیخیال شدیم هر کی کار خودشو می‌کرد. من آهنگ گوش می‌دم اون نه، پس یه حال رو نداریم معمولاً. این هتله یه جیم کوچیک داره با یه استخر کوچیک، بینشون شیشه‌س. فکر کنم توی جیم فقط ما بودیم با دو نفر دورتر از ما و توی استخر یه دختر و پسره. می‌دویدم، چشام پر اشک بود، حال اون بهتر بود یه فیلمی رو دنبال می‌کرد. چشامو هی می‌بستم کنار رودخونه‌مون می‌دویدم، اونجا هم چشامو می‌بندم میرم کنار دریا، خیلی کسی هم نیس، تک و توک آدم نشستن، گرمه و با قدمای بلند می‌دوم، اونجا هم چشامو می‌بندم ... ء

دختره نیگام می‌کرد، معذب بودم که گریه کنم، صدای آهنگو بلندتر کردم تا ازونجا دورتر شم، بازم چشامو باز می‌کردم دختره نیگا می‌کرد، نگاش کردم سرش رو برگردوند شنا کرد رفت، پسره رو دیدم، مثل دیوانه‌ها دنبال دختره می‌رفت و نگاش می‌کرد، سرش بیرون آب بود و چشمش رو ازش بر نمی‌داشت، چند تا طول نیگاش کردم همین‌طوری می‌رفت گاهن یکم عقب‌تر، حتی ندید دارم نگاش می‌کنم، گیج و دیوانه یه جاهایی رو تو آب راه می‌رفت. زدم بهش گفتم نگاهشو ببین، عاشق دختره‌س. چشـامو دوبـاره بسـتم


No comments: