Friday, August 12, 2011

كلى فكر براى شب داشتيم، گفتم بريم خونه لباسمو عوض كنم برم دسشويى بعد بريم بيرون، سرم گرم بود يكم، رسيديم خونه شلوارمو كه در آوردم گفتم دوس دارم اين فيلمه رو ها ولی دوسم داشتم بخوابم، گف بخوابيم پس منم الان فقط ميخوام بخوابم. لباس خوابشو پوشيدم و نفهميدم چند ثانيه بعد بغلش خوابم برد. سه ساعت بعدش بيدار شدم، هر كارى كردم كه طبيعى بيدار شه نشد، آخرش كلافه زدم بش گفتم بيدار شو نازم كن، چند بار صداش كردم، بيدار كه شد و ناز می‌کرد گفتم برام شازده كوچولو ميخونى، گوگلش كردنمو گوشيمو دادم دستش. تا وسطاش خوند گفتم برا امشب بسّه، گوشيمو گرفتم يجاش رو دوباره بخونم ديدم خوابش برد دوباره، زدم بش گفتم مراقب قلبم باش، همونطورى چشم بسته دستشو گذاشت سمت راستم، گف اينجورى خوبه؟ ميخنديدم گفتم عاليه عشقم، قلبم اومد اینور، مراقبه واقن

No comments: